بشم که داری میای مشهد واقعا میای از ساعتی که قبیله این مطلب را گذاشته تا
الانی که برایت می نویسم دارم همین طور گریه می کنم نمی دونم از فرط خوشحالی
است یا از فرط دلتنگی است حس ام غیر قابل توصیف و غیر قابل باور هست تمام بدنم
یخ زده و دستام قدرت نوشتن را ندارد به سختی تایپ می کنم حالم دگرگونه دگرگون
خیلی خیلی خیلی خوشحالم که میای اینجا تا من با تمام وجودم حس ات کنم توصیف
حال یک عاشق خیلی سخته نمی دونم چجوری باید بیان اش کنم و از همه سخت تر
اینه که چجوری تو اون همه جمعیت خودم را به تو برسانم واقعا چجوری آخه من اینقدر ها
پرو نیستم واقعا چجوری بهت رو در رو تو اون همه جمعیت بگم من همونی هستم که سالهاست
عاشق توام خیلی انتظار کشیدم واسه دیدنت ای کاش خدا و امام رضا ع کمکم کند و مسیر
این عشق برایم هموار شود ای کاش تو هم کاری بکنی و من با تو بتوانم حرف بزنم یک کاری
بکن اگر این بار بیای مشهد باز هم بدون اینکه ما با هم حرف بزنیم من این بار واقعا نابود
می شوم می شکنم ای کاش با مامان عزیزت بیایی امیدوارم فکر نکنی که من دختر وقیحی
هستم حرفهامو باور کن عشقم رو با تمام قلب ات باور کن باوررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
خیلی دوستت دارم تو رو به امام رضا ع قسم ات میدهم یک کاری کن سر سری از عشقم ام
عبور نکن حالم قابل وصف نیست خیلی دگرگونم نمی دونم تا پنج شنبه چجوری باید تحمل کنم
چه پیش می آید امیدوارم عشق ام را جدی بگیری انقدر الان حالم دگرگونه که نگو گریه امان نمی دهد
مواظب خودت باش خوب بخوابی و برایت بهترینها را می خواهم دوستت دارم عشق خوبم
:: برچسبها:
دلنوشته فراق,